Rumored Buzz on داستان های واقعی
Rumored Buzz on داستان های واقعی
Blog Article
زن به آرامی را به آنها کرد و آنها در کمال حیرت و ناباوری متوجه شدند که او چهرهای بسیار کریه دارد و قطرات خون را روی صورت او دیدند.
ریچارد رامیرز، قاتل سریالی، که با نام دیگر «استاکر شب» شناخته میشود، در دهه ۱۹۸۰ از این هتل بهعنوان خانه موقت خود استفاده کرد.
بردگان دیگر، از ترس اینکه آقای وودراف (که زنده مانده بود) آنها را بهعنوان شریک جرم بپندارد، کلویی را از درخت آویزان کردند.
داستان
پدر، دخترک را دید که در اثر تصادف زخمی شده است. پس از آن از ماشین پیاده شد تا اوضاع ماشین را ارزیابی کند.
دخترک فکر کرد که آن شخص پدرش است؛ اما هنگامی که سرش را برگرداند تا نگاه دقیقتری بیاندازد، متوجه شد که مرد غریبهای است. مرد لباس سرهمی پوشیده و ریش پرپشتی صورتش را پوشانده بود. او چیز بزرگی را در دست چپش گرفته بود که با هر قدم به جلو و عقب تاب میخورد.
ناگهان صدای بلندی به گوش رسید. پدر با فرمان دست و پنجه نرم میکرد تا کنترل لاستیکها را از دست ندهد، اما ماشین روی جادهی خیس بارانی لیز خورد و به دیوار سنگی برخورد کرد.
پنج ریال بـه ان روضه خوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
یکی از دوستانِ کاناداییم، یه قانونِ جالب واسه خودش داشت!
بعد از این ماجرا پدرم؛ من و خواهرم را از اراک به تهران نزد خانوادهاش برد ولی چون آنجا هم کاری برای پدرم نبود به پیشنهاد مادربزرگم به ساوه و خانه دایی پدرم رفتیم و در یک اتاق کوچک ساکن شدیم اما خواهرم تهران ماند تا پیشدانشگاهیاش را تمام کند. من با پدر همراه شدم و یک سال از درس عقب ماندم.
سرانجام، در سال ۲۰۰۲ (۱۳۰ سال پس از ترک نیویورک) سرنوشت مری سلست به طور بالقوه توضیح داده شد.
مردم شهر شایعه میکردند که زونا یک فرزند نامشروع به دنیا آورده است، که شو قبلاً دو بار ازدواج کرده است، و اینکه دومی به طور مرموزی مرده است.
سپس او را قطع کردند و جسدش را به رودخانه انداختند. برخی بر این باورند که روح او همچنان زنده بوده و این زمینها را تحت نظر دارد.
پس از مرگ وینچستر در سپتامبر ۱۹۲۲، افسانه خانه رمز و راز وینچستر تنها بزرگتر شد.
از آنجایی که زونا برای خاکسپاریش با لباسی یقهبلند پوشانده شده بود، شایعات فراوان شد و حقایقی که قبلاً فاش نشده بودند، آشکار شدند.